آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

29 ابان ماه 1391

سلام دختر قشنگم.نفسم خوبي؟   ماماني اين روزا اينترنت پرسرعتمون قطع شده مجبورم از اين كارتا استفاده كنم.انقد سرعتش پايينه كه   كلافم كرده.واسه همينه دير به دير ميام واست مطلب ميذارم. مامان جون قربون اين تكوناي محكمت برم. اين روزاي اخر خيلي شيطون شديا.همش ورجه وورجه ميكني. نميدونم دستته يا پاته محكم شكممو فشار ميده منم از ذوق ميميرم. دختر قشنگم امروز با بابايي ميخوايم بريم پيش دكترم كه صداي قلب قشنگتو گوش كنيم.   بعدم بريمن گهواره تو بخريم و سرويس خوابتو تحويل بگيريم. ميدوني كه فقط 20 روز ديگه مونده كه عشقمو بغل كنم. هنوزم باورم نميشه يكي داره مياد كه از خون خودمه و من مامانش...
29 آبان 1391

23 مهرماه 1391

جيگر طلاي من سلام.خوبي دختر خوشكلم.اين روزاي باقيمونده تو دل ماماني بهت خوش بگذره دخمليه نازم.   مامان جونم فقط 26 روز ديگه بايد انتظار ديدنتو بكشم. خيلي دلم ميخواد روزا تموم شن و لحظه ي ديدارمون برسه. اين چند ماه خيلي واسه من زود گذشت فكر ميكردم خيلي عذاب اوره اما از بس دختر خوشكل من   اروم و باوقاره بعضي وقتا بخدا يادم ميرفت كه تو دلمي ماماني. دخترم همه چيزو واسه اومدنت اماده كردم.وقتي بياي ديگه من از اين تنهايي يه نصفه روز خلاص ميشم. الان خيلي بده از صبح كه بابايي ميره تا ساعت 2 نميدونم وقتمو چطوري بگذرونم واسه همين اعصابم ميريزه بهم. تو كه بياي ديگه احساس تنهاييه...
23 آبان 1391

18 ابان ماه 1391

عزيزدلم قبل از سلام بگم كه معذرت ميخوام خيلي وقته چيزي ننوشتم برات. اخه تقصير من نبود نتمون قطع شده بود وقتي ام كارت گرفتم كامپيوتره قاطي كرد. عمو مجيد واسمون درستش كرد.اما من مامانيه بي وفايي نيستما. هفته 33 رو كه گذشت واست توي دفترم نوشتم كه ازش عكس بگيرم بذارم توي وبت. خوشكلم ماماني اين روزا خيلي گيج شدم اخه دكترم هفته پيش كه منو سونو كرد گفت 34 هفته و 5 روزته اما خودم ميگفتم اونجوري كه خودم حساب كردم اخراي 33 هستم. ديگه حرف خودمو قبول كرد تاريخ زايمانمم زد 20 اذر. ميدوني چند روز ديگه مونده نفسم؟ فقط 31 روز. خيلي خوشحالم. اما يه چيز ديگم هست اين روزا نميونم چرا عصبي شد...
18 آبان 1391
1